گر دل از عشق توام چاک بود باکی نیست از جامی غزل 197

گر دل از عشق توام چاک بود باکی نیست

1 گر دل از عشق توام چاک بود باکی نیست نیست یک دل که ز عشق تو در او چاکی نیست

2 مگسل از من که درین باغ گلی نشکفته ست که به دامان وی آویخته خاشاکی نیست

3 شوق فتراک توام کشت ولی رخش تو را بی سر به ز منی حلقه فتراکی نیست

4 خوبرویان همه در بردن دل چالاکند در میان همه لیکن چو تو چالاکی نیست

5 شد تنم خاک و تو از عار بر آن پا ننهی خوارتر بر سر کوی تو ز من خاکی نیست

6 در همه شهر یکی خانه نبینم که در او سر به زانوی غم از دست تو غمناکی نیست

7 اهل ادراک همه بسته فتراک تواند جامی دلشده هم خالی از ادراکی نیست

عکس نوشته
کامنت
comment