- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر مرا صد سر بود هر یک پر از سودای او چون سر زلفش بیفشانم به خاک پای او
2 چشم ما از گریه شد تاریک چون سازیم جاش نیست جای چشم روشن خود که باشه جای او
3 با خیالش مردم چشمم نمی آید به چشم دیگری را چون توانم دید در مأواری او
4 در چمن ها زآن قد و بالا حکایت کرد سرو هر کجا مرغیست عاشق گشت بر بالای او
5 خواست جان بوسی و رفت از خودلیش چون گفت لا می چنین باید که جان مستی کند از لای او
6 گرچه عمری تلخ کامیها کشیدم از رقیب گر بمیرد من بشیرینی پزم حلوای او
7 خاک پای تو به تاج سلطنت ندهد کمال گرچه درویش است بنگر همت والای او