اگر مرا صد سر بود هر یک پر از کمال خجندی غزل 907

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

اگر مرا صد سر بود هر یک پر از سودای او

1 اگر مرا صد سر بود هر یک پر از سودای او چون سر زلفش بیفشانم به خاک پای او

2 چشم ما از گریه شد تاریک چون سازیم جاش نیست جای چشم روشن خود که باشه جای او

3 با خیالش مردم چشمم نمی آید به چشم دیگری را چون توانم دید در مأواری او

4 در چمن ها زآن قد و بالا حکایت کرد سرو هر کجا مرغیست عاشق گشت بر بالای او

5 خواست جان بوسی و رفت از خودلیش چون گفت لا می چنین باید که جان مستی کند از لای او

6 گرچه عمری تلخ کامیها کشیدم از رقیب گر بمیرد من بشیرینی پزم حلوای او

7 خاک پای تو به تاج سلطنت ندهد کمال گرچه درویش است بنگر همت والای او

عکس نوشته
کامنت
comment