گر نیابم بویی از وصل تو در گلزارها از جامی غزل 8

گر نیابم بویی از وصل تو در گلزارها

1 گر نیابم بویی از وصل تو در گلزارها همچو اشک خود به خون غلطم میان خارها

2 چون نقاب افکنده دیدت شاهد گل در چمن کند ناخن ناخن از رشک رخت رخسارها

3 پیش خورشیدم چو دیواریست حایل هر رقیب باد چون سایه ز پا افتاده این دیوارها

4 مستم و دریوزه دارم وجه می گو محتسب تا بگرداند مرا گرد همه بازارها

5 کار من میخواری و بارم سبوی می کشیست بار من باشد دگر کار آزمودم بارها

6 گرنه با زلف رساند سلسله پشمینه پوش تار و پود خرقه اش باشد همه زنارها

7 گر به دست راست جامی سبحه دارد جام می برکفش نه کو به دست چپ کند این کارها

عکس نوشته
کامنت
comment