1 گر با توام از تو جان دهم آدم را از نور تو روشنی دهم عالم را
2 چون بی تو شوم قوت آنم نبود کز سینه به کام دل برآرم دم را
1 مردان رهت که سرّ معنی دانند از دیدهٔ کوته نظران پنهانند
2 این طرفه تر است، هر که حق را بشناخت مؤمن شد و خلق کافرش میخوانند
1 ای از تو فتاده عالمی در شر و شور فارغ شدهٔ غنی و مردم همه عور
2 تو با همه در حدیث و گوش همه کر تو با همه در حضور و چشم همه کور
1 این نیست جهان جان که پنداشتهای وین نیست ره وصل که برداشتهای
2 آن چشمه که خضر خورد از او آب حیات در منزل توست، لیک انباشتهای