- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر شبی بر لب شیرین تو فرمان بدهم جان شیرین به سرت کز بن دندان بدهم
2 گر شود آب حیات لب تو روزی من چه زیان باشد اگر هر به دمی جان بدهم
3 گر دهان تر کنم از چشمه نوش تو شبی گوشمال خضر و چشمه حیوان بدهم
4 گر سر زلف چو ثعبان تو دردست آرم طیره معجزه موسی عمران بدهم
5 گر شب از تنگ دهان تو بدزدم شکری از لبت کام دل خسته حیران بدهم
6 گر به شب دزدی وصل تو بگیرند مرا نیم جانی که مرا هست به تاوان بدهم
7 گر مرا وصل تو منشور سعادت بدهد بر جهان از مدد وصل تو فرمان بدهم
8 گفته بودی که به بوسی بخرم جانت را گر بر آن قولی تا دل به گروگان بدهم
9 جان ندارد محلی پیش لب شیرینت خوشتر از جان چه توان بود که تا آن بدهم