-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر با تو زبانی شودم هر سر موئی وز جور تو نالم به تو بر هر سر کوئی
2 از ناز و جفا هم نکنی یک سرمو کم وز ناله من در تو نگیرد سرموئی
3 در حسن تمامی و دل افروز و منم نیز تن کاسته و انگشت نما از همه روئی
4 یعنی تو مه چاردهی از همه وجهی من بی تو مه یک شبه ام از همه سوئی
5 با عشق تو مردی نکند یاد ز جفتی وز حسن تو یک زن نبرد طاعت شوئی
6 تا آب جمال تو روان گشت نبرده ست یک تشنه درست از لب جوی تو سبوئی
7 تا چشمه نوش تو عیان شد نرسیده ست یک جرعه کام از لب آزی به گلوئی
8 اشک و جگر سوخته در عشق گرفتند با لعل لب و مشک سر زلف تو خویی
9 وامروز به اقبال لب و زلف تو هر یک از رنگ به رنگی شد و از بوی به بوئی
10 با جور تو کس پای ندارد به جز از من ناید مه دی کار چناری ز کدوئی
11 بر رغم مرا سفله و ناکس چه گزینی آخر چو منی را چه کشی بهر چنوئی
12 ناجنسی ازین جنس نیاید ز حریفی زشتی بدینسان نکند هیچ نکوئی