اگر دست مرا ساقی به یک رطل از حزین لاهیجی غزل 530

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

اگر دست مرا ساقی به یک رطل گران گیرد

1 اگر دست مرا ساقی به یک رطل گران گیرد الهی در جهان کام دل از بخت جوان گیرد

2 سعادتمند را باشد گوارا، سختی عالم هما را در گلو هرگز ندیدم، استخوان گیرد

3 چه سان در سینه ام جا می تواند کرد، حیرانم خدنگت را که دل از خانهء تنگ کمان گیرد؟

4 به پیش شمع رویت منصب پروانگی دارم تو چون عارض برافروزی، مرا آتش به جان گیرد

5 کسی را هر قدر دل شهره باشد در جگر داری سر ره چون به آن بیگانه خوی سرگران گیرد؟

6 گداز شرم یکسرژاله سازد نرگسستان را نظر چون کام خاطر، زان جبین خوی فشان گیرد

7 حزین از پای ننشینم به راه انتظار او چو مجنون بر سر شوریده گر مرغ آشیان گیرد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر