-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر دست مرا ساقی به یک رطل گران گیرد الهی در جهان کام دل از بخت جوان گیرد
2 سعادتمند را باشد گوارا، سختی عالم هما را در گلو هرگز ندیدم، استخوان گیرد
3 چه سان در سینه ام جا می تواند کرد، حیرانم خدنگت را که دل از خانهء تنگ کمان گیرد؟
4 به پیش شمع رویت منصب پروانگی دارم تو چون عارض برافروزی، مرا آتش به جان گیرد
5 کسی را هر قدر دل شهره باشد در جگر داری سر ره چون به آن بیگانه خوی سرگران گیرد؟
6 گداز شرم یکسرژاله سازد نرگسستان را نظر چون کام خاطر، زان جبین خوی فشان گیرد
7 حزین از پای ننشینم به راه انتظار او چو مجنون بر سر شوریده گر مرغ آشیان گیرد