1 اگر به کم ز منی داد شغل من خواجه روا بود که مرا صد امید بفزاید
2 چامید دارم و دانم که نیست دور از کار که جز نیابت خاص خودم نفرماید
3 که هر کجا که چو وی شغل من تواند کرد بزرگتر عملی در جهان مرا شاید
1 کی بود؟کی بود؟ که در آیم ز درت همچو زلف تو در افتم ببرت
2 تا که از بوسه بتاراج دهم شکر ننگت و تنگ شکرت
1 زلف تو کان همه سرها دارد گوییا هیچ سرما دارد
2 گرد روی تو چرا حلقه کند گر نه با ما سر سودا دارد؟
1 شب نیست کم ز هجر تو صد غم نمی رسد اشکم بچار گوشۀ عالم نمی رسد
2 اندر تو کی رسم؟ که نسیم سحرگهی در گرد آن کلالۀ پر خم نمی رسد