- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر بعیب انقلاب روزگار بی ثبات میکشد ابن یمین از آشنائی سرزنش
2 مشفقی فرزانه ئی باید زهر تهمت بری تا بگوش جان فرو خواند به پیغام از منش
3 کز صروف روزگار ایمن بود هر سفله طبع رنج دل باشد نصیب مردم والامنش
4 عقل کاراگاه داند کز خطر خیزد خطر وین قضا بر لوح دلها از قلم شد منقش
5 شهره افاق گردد هر شجاع مفتخم در خمول ذکر ماند هر جبان مرتعش
6 درجهان وقتی رواج زر همی آید پدید کاندراتش بارها پالایدش زرگر زغش
7 سکه نتواند تصرف کردن اندر سیم و زر تا ز پولادش نگردد چهره اول منخدش
8 کر که باور می ندارد بی ثباتی جهان از برای او بائین مثل گویند غش
9 و انکه چون ابن یمین از کار دهر آگاه نیست گو ببین احوال خوارزم از پی سلطان تکش