گر بختا و چین برد باد از آشفتهٔ شیرازی غزل 978

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

گر بختا و چین برد باد شمیم موی تو

1 گر بختا و چین برد باد شمیم موی تو نافه بناف آهوان خون کند آرزوی تو

2 تا که بار مغان برد باد بباغ بوی تو هر سحر از شرف نهد پای بخاک کوی تو

3 خامه زرشک بشکند در کف نقشبند چین گر بنمایدش کسی نسخه روی و موی تو

4 بگذرد ارز کوی تو از پس مرگ بنگرم گیرد زندگی زسر قالب من زبوی تو

5 بلبل اگر حدیث گل گوید در بهار و بس گشت تمام عمر من صرف بگفتگوی تو

6 روی ترش مکن که من دانمت آنشکر لبی چاشنی سخن کند چاره تند خوی تو

7 سوی بهشت و حور او میل نمیکند دیگر هر که چو من ببرد ره حور وشا بسوی تو

8 هر دم آشفته ام کند طره و زلف دلبری لیک نه آن چنانکه شد شیفته دل زموی تو

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر