1 اگر هزار گنه بندهای کند نبود چنان بزرگ که اندک جریمه سرور
2 ستارگان همه در گرد شند بر گردون گرفت نیست بران جمع جز که بر مه و خور
1 دل میخرد حبیب و مرا این متاع نیست گر طالب سرست برین سر، نزاع نیست
2 کاری است عشق مشکل و حالی است بس غریب کس را به هیچ حال بران، اطلاع نیست
1 شب فراق، چو زلفت اگر چه تاریک است امیدوارم از آن رو، که صبح، نزدیک است
2 به خفتگان، خبری میدهد، خروش خروس ز هاتف دگرست، آن خطاب نزدیک است
1 عاشق سرمست را، با دین و دنیا کار نیست کعبه صاحبدلان، جز خانه خمار نیست
2 روی زرد عاشقان، چون میشود گلگون به می گر خم خمار را رنگی ز لعل یار نیست