- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من دوست می دارم تو را گو قصد من کن دشمنم دنیی و عقبی عاقبت بر هم زنم گر من منم
2 چون زابتدا آورده ام ایمان به کفر زلف تو از من عجب نبود اگر دنیا و دین بر هم زنم
3 دشمن چه می خواهد زمن آن از محبت بی خبر من در محبت محکمم از طعن دشمن نشکنم
4 این دوستی با روح من روز ازل آمیختند دشمن به شمشیر جفا گو کینه کش اینک تنم
5 خود دل نمی سوزد ترا بر آتش هجران من آخر من بی دل ز جان چندین صبوری چون کنم
6 مسکین نزاری گفته ای چون است دور از روی تو روزی به شب می آورم تا روز جانی می کنم
7 بر کار من چون زلف تو تاب پریشانی مده از چشم خود چون اشک من بر خاک خواری مفکنم