1 هرگه که دلم فرصت آن در جوید کز صد غم خویشتن یکی برگوید
2 نامحرم و ناجنس در آن دم گویی کز ابر ببارد، از زمین بر روید
1 خواهی که ببینی دل کارآگه را و از خود به خدا عیان ببینی ره را
2 بر تخت درون نشان به شمشیر زبان شاهنشه لا اله الّا الله را
1 تا هست نشان گفت و گویی با تو تسلیم نباشد سر مویی با تو
2 دل محرم راز کی شود تا داند از دوستی دو کون مویی با تو
1 در محنت اگر چه صبر ایّوبی به چون عشق به روی تست مغلوبی به
2 هرگاه که از حجاب بیرون آیی ناچیز شود وجود محجوبی به