-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلم به کوی تو هر شام تا سحر میگشت سحر چو میشد از آن کو به ناله بر میگشت
2 پس از مجاهده چون همدم تو میگشتم دل از مشاهده مدهوش و بی خبر میگشت
3 به آرزوی تو یک قوم کو به کو میرفت به جستجوی تو یک شهر در به در میگشت
4 به طرهٔ تو کسی میکشید دست مراد که هم چو گوی ز چوگان او به سر میگشت
5 شب فراق تو در خون خویش میخفتم ز بس که هر سر مویم چو نیشتر میگشت
6 غم تو هر چه فزونش به نیشتر میزد ارادت دل صد پاره بیشتر میگشت
7 دهان نوش تو را چون خیال میبستم لعاب در دهنم نشهٔ شکر میگشت
8 شبی که از غم روی تو گریه میکردم تمام روی زمین ز آب دیده تر میگشت
9 فغان که شد سر کویی گذر فروغی را که هر طرف پدری از پی پسر میگشت