دلم شد جزو جزو از تیغ بی داد تو و هر از جامی غزل 540

دلم شد جزو جزو از تیغ بی داد تو و هر یک

1 دلم شد جزو جزو از تیغ بی داد تو و هر یک بود پیوسته اندوه و غمت را جزو لاینفک

2 ز تو سررشته کارم کشد روزی به حیرانی درین دعوی ندارم جز سر زلف تو مستمسک

3 ز باریکی میانت در کمر سری ست لایفهم ز پنهانی دهانت زیر لب رمزی ست لایدرک

4 چه غم گر اندک اندک شد غمت بسیار اندر دل همه فیض نوال توست اگر بسیار اگر اندک

5 مکش یکبارگی بر ما خط نادانی ای خواجه که در کار جهان گولیم و در عشق بتان زیرک

6 اگر بر تارکم سنگی رسد از پاسبان تو به صد تعظیم و حرمت دارمش چون تاج بر تارک

7 قدش طوبی بود جامی اگر بر یاد او فردا کنی در پای طوبی جا فطوبی ثم طوبی لک

عکس نوشته
کامنت
comment