1 نی از سر زلفت خبری میرسدم نی از لبِ لعلت شکری میرسدم
2 از روی توام گر نظری مینرسد در کوی تو باری گذری میرسدم
1 در دلم تا برق عشق او بجست رونق بازار زهد من شکست
2 چون مرا میدید دل برخاسته دل ز من بربود و درجانم نشست
1 شیر در کار عشق مسکین است عشق را بین که با چه تمکین است
2 نکشد کس کمان عشق به زور عشق شاه همه سلاطین است
1 آیینهٔ تو سیاه رویی است او را چه خبر که ماهروی است
2 آن آینه میزدای پیوست کورا گه پشت و گاه روی است
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند