1 به بزمش دوش رنگآمیزی بسیار میکردم که میگفت از می و مستی و من انکار میکردم
2 گنهکارانه ماندم سر به پیش غمزهاش آن دم که ذکر عشق میکرد و من استغفار میکردم
3 نمیدیدم به سویش تا نمیشد مدعی غافل به او عشق نهان خود چنین اظهار میکردم
4 به چشم رمز گو میکرد سحر اندر جواب من به ایماعرض شوقی چون به آن پرکار میکردم
5 چو او میدید سوی من به سوی غیر میدیدم حذر کردن ازو خاطر نشان یار میکردم
6 به نام دیگری در عشق میگفتم حدیث خود حریف نکته دان را واقف اسرار میکردم
7 شد امشب محتشم یار از نظر بازی من راضی که سویش دیده بعد از دیدن اغیار میکردم
دیدگاهها **