من به تو مشتاق و تو پیوسته از آشفتهٔ شیرازی غزل 1231

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

من به تو مشتاق و تو پیوسته از من در نفوری

1 من به تو مشتاق و تو پیوسته از من در نفوری بس عجب نبود که من ظلمت تو سرتا پای نوری

2 من زتو محروم و تو محرم بمن درگاه و بیگاه گنج سان مخفی ولی خورشید آسا در ظهوری

3 پیش غلمان پریزاد من آنغلمان غلامی با بهشتی حور من ای حور در عین قصوری

4 خاتم از دست سلیمان اهرمن بگرفت آنخط تو گرفتی در میان آن لعل اهریمن به موری

5 گر نمکدانی چرا شکر دهی ای لعل نوشین ورو توئی تنگ شکر ای لب چرا پیوسته شوری

6 شمع وش سر تا قدم میسوزم و دم بر نیارم ناشکیبم من زتو اما تو از من خوش صبوری

7 عاشق و درویش و سرگردان و محتاجم خدا را غیر زاری پیش تو ای شه نه زر دارم نه زوری

8 ای علی اندر صف محشر که کس کس را نداند دست من گیر اندر آن غوغا که تو داری نشوری

9 لاجرم اندر خطر ای سالک مسکین نمانی جز خیال عشق گر در خاطرت کرده خطوری

10 من ندارم غیر عجز و مسکنت در دست چیزی از عمل ای زاهد ار فردا تو را باشد غروری

عکس نوشته
کامنت
comment