ای دل نمی‌گفتم از حکیم نزاری قهستانی غزل 990

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

ای دل نمی‌گفتم تورا با عشق خود بینی مکن

1 ای دل نمی‌گفتم تورا با عشق خود بینی مکن آنجا که باشد نی‌شکر دعویِ شیرینی مکن

2 خاصیّتِ یاقوت و زر روشن کند نار و حَجَر پس اعتمادِ دوستی تا یار نگزینی مکن

3 خود را به سمتِ ظالمی چون باز دادی وایِ‌تو رحمت نخواهد کرد پی بیهوده مسکینی مکن

4 ای آنکه غیبت می‌کنی تشنیع بر ما می‌زنی شرطِ مسلمانی‌ست این هیهات بی‌دینی مکن

5 در پایِ پیلِ سیرِ ما یکسان بود شاه و گدا چون رخ درین ره راست رو رفتارِ فرزینی مکن

6 ما را نظرگاهی بود پوشیده با ماهی بود زنهار دیگر پیشِ ما وصفِ بتِ چینی مکن

7 برنه نزاری هان و هان قفل خموشی بر دهان القصه چون نامحرمان دیگر سخن چینی مکن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر