- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به آب از آتش می داده ام خاک مصلّا را به باد، از نالهٔ نی دادهام، ناموس تقوا را
2 جبین را سجده فرسای در پیر مغان کردم به بام کعبهٔ دل می زنم، ناقوس ترسا را
3 برهمن زادهٔ زنّاربندی برده ایمانم که سودا می کنم باکفر زلفش دبن و دنیا را
4 نه ماضی هست پیش من نه مستقبل، خوشا حالم یکی از قطع خواهش کرده ام، امروز و فردا را
5 ز رنج و راحت گیتیگل مقصود می چینم برون آورده ام از پای دل، خار تمنّا را
6 مصفا می کند آیینهٔ دل را نظر بستن تماشاهاست در هر پرده ای، ترک تماشا را
7 محبّت بر سر هر سنگ فرهاد دگر دارد چها در عالم امر است، عشق کارفرما را؟
8 به لیلی می رساند نسبت آخر، تربت مجنون به خاک کشتگان عشق، بی پروا منه پا را
9 به گوش اهل صورت کی رسد آوازهٔ معنی؟ نوای بلبل دیبا، سزد گلهای دیبا را
10 حیات آن را شمارم، کز خودی بستاندم ساقی به جام می فروشم، شربت خضر و مسیحا را
11 حزین، چون موی آتش دیده می گردد رگ خوابم به مخمل گر شبی سودا کنم، بالین دیبا را