1 به حیرتم که ز گلشن چه چیز میخواهم نه گل نه خار به دامن، چه چیز میخواهم
2 چو شمع چیست درین انجمن مرا مقصود چو آفتاب ز روزن چه چیز میخواهم
3 چو ابر و باد، چه سرگشتهٔ گلستانم چو برق و مور ز خرمن چه چیز میخواهم
4 نه آتشم من و نه دودم و نه خاکستر تمام عمر ز گلخن چه چیز میخواهم
5 مثال ماست که میگفت کودکی گریان به مادرش، که بگو من چه چیز میخواهم!
6 سلیم چون به من از بخت بد به جز دشنام نداد دوست، ز دشمن چه چیز میخواهم