بردم زعشق آن لب شیرین از آشفتهٔ شیرازی غزل 1199

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

بردم زعشق آن لب شیرین مرارتی

1 بردم زعشق آن لب شیرین مرارتی سودایت آتشست و بجان زو حرارتی

2 نبود خسارت از دل و دین گشت صرف عشق بی مایه کس نکرده بعالم تجارتی

3 ترکان غمزه با صف مژگان ستاده اند تا ابرویت بقتل که دارد اشارتی

4 گفتم بچشم خانه بسازم بغمزه گفت حاشا که کس بآب گذارد عمارتی

5 زاهد میان حلقه پاکان نشسته ای گویا زآب میکده کردی طهارتی

6 رویت بر آسمان صباحت مه تمام بستان حسن یافت زخطت خضارتی

7 گر بایدت خرابی دل گفت پیش دوست ای آه من زسینه شبی کن سفارتی

8 ای سینه دل بغمزه آن ترک مست رفت یغمائیان زملک تو بردند غارتی

9 آبی بزن بر آتشم ای عشق خانه سوز کز سوز عقل و نفس عیان شد شرارتی

10 دشنام تلخ زآن لب شیرین مگو بغیر دشنام اگر چه تلخ تو شیرین عبارتی

11 پیش امیر مشرق و مغرب علی که کس جز او نیافته است بر امکان امارتی

12 آشفته گو بچنگ اعادی بود اسیر برهانش از میان باندک اشارتی

عکس نوشته
کامنت
comment