- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کاشکی ما را جفا از پیشِ ما برداشتی کز وجود ناقص ما ذره ای نگذاشتی
2 من بر آنم کز وجودِ من برون آرد مرا در سر ِ هر کس به حد ِ او بود پنداشتی
3 سلطنت هم گر بدین طبل و علم بودی به حشر دشت بان داهولِ خود آن روز هم بفراشتی
4 مطبخ محمود با چندان شکوه سلطنت هم به سعی دشت بان می یافت شام و چاشنی
5 وای ازین دیوان ِ مردم چهره یعنی نفس ما آدم ار دانسته بودی تخمِ بد کی کاشتی
6 گر بدانستی که با خاک خواهد رفت خاک چشمه ی حیوان به دست ِ خود نمی انباشتی
7 رستمی بودی مظفر گشته بر اکوان گر نزاری روی از اکوانِ خود برداشتی