- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کاشکی رحمی بُدی آن فتنهگر عیّار را تا نکردی پیشه خود این همه آزار را
2 کی در آرد بار دیگر حسن خوبان در نظر هرکه روزی دیده باشد آنچنان رخسار را
3 کفر زلفش عروة الوثقای ایمان من است گرچه هست از کفر ترسی مردم دیندار را
4 بار عشقش کآسمان تابش نیاورد و زمین همت ما بین که بر دل مینهد آن بار را
5 مهر رویش از پس هر ذره بنماید جمال گر ز دیده دور سازی پرده پندار را
6 خون مردم را به شوخی از چه ریزد بیگناه عاقبت پندی بده آن غمزه خونخوار را
7 چون اسیری هرکه دارد نور معنی در بصر جلوهگاه یار بیند صورت اغیار را