- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای آرزوی چشمم رویت به خواب دیدن دوری نمیتواند پیوند ما بریدن
2 ترسم که جان شیرین هجران به لب رساند تا وقت آن که باشد ما را به هم رسیدن
3 موقوف التفاتم تا کی رسد اجازت از دوست یک اشارت از ما به سر دویدن
4 تا روح بر نیاید جهدی همینمایم مشتاق را نشاید یک لحظه آرمیدن
5 چشمی که دیده باشد آن شکل و آن شمایل بی او ملول باشد از روی خوب دیدن
6 ما را به نیم جانی وصلت کجا فروشند ارزان بود به صد جان گر میتوان خریدن
7 غیرت همینماید بر گوش دیده من کز دور میتواند پیغام تو شنیدن
8 حیران شده است عقلم در صنع پادشاهی کز خاک میتواند خورشید آفریدن
9 باشد همام شبها در آرزوی خوابی وقتی مگر خیالت در بر توان کشیدن