ای آرزویِ چشمم از حکیم نزاری قهستانی غزل 977

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

ای آرزویِ چشمم روی تو باز دیدن

1 ای آرزویِ چشمم روی تو باز دیدن محمود را چه خوش‌تر رویِ ایاز دیدن

2 تلخ است زندگانی بی‌یادِ عیشِ شیرین جان کندن است خود را بی‌دل‌نواز دیدن

3 بختِ ستیزه کارم تن می‌دهد به خواری خود را نمی‌تواند در عزّ ‌و ناز دیدن

4 دشمن به طعنه گوید کز دوست می‌شکیبد در وی به صدق باید نه بر مجاز دیدن

5 کوته نظر ندارد بر باطنم وقوفی هر دیده را نباشد قدرِ به راز دیدن

6 آن را که از رقیبش خالی دمی ندیدم روزی شود میّسر بی‌احتراز دیدن

7 آیا بود که چشمم بر منظرِ دل افتد ای دولت آخر این در تا کی فراز دیدن

8 نه دل بنه نزاری بر جان که در چنین غم تو زنده کی بمانی تا وقتِ باز دیدن

عکس نوشته
کامنت
comment