ای به دیدار تو از حکیم نزاری قهستانی غزل 1080

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

ای به دیدار تو جانم آرزومند آمده

1 ای به دیدار تو جانم آرزومند آمده پای تا سر همچو زلفت بند در بند آمده

2 بیش تر فریاد رس جانا که از بس اشتیاق کار من در یک نفس با قطع و پیوند آمده

3 بیش ازین طاقت ندارم در فراق روی تو یعلم الله نیز اگر حاجت به سوگند آمده

4 روزگاری دیر باید تا توانم باز گفت آنچه بر من بنده زاندوه خداوند آمده

5 هر نفس جانم رسد از آرزومندی به لب تا نپنداری نزاری از تو خرسند آمده

عکس نوشته
کامنت
comment