ای کاش پی قتل من آن سیم از فروغی بسطامی غزل 158

فروغی بسطامی

آثار فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

ای کاش پی قتل من آن سیم تن افتد

1 ای کاش پی قتل من آن سیم تن افتد شاید که نگاهش گه کشتن به من افتد

2 صد تیشه بباید زدنش بر دل هر سنگ تا سایهٔ شیرین به سر کوه کن افتد

3 واقف شود از حالت دل‌های شکسته هر دل که در آن جعد شکن بر شکن افتد

4 خمیازه گشاید دهن زخم دلم باز چون دیده بدان غمزهٔ ناوک فکن افتد

5 ترسم که ز زندان سر زلف توام دل آزاد نگردیده به چاه ذقن افتد

6 جان دادم و بوسی ز دهان تو گرفتم فریاد گر این قصه دهن بر دهن افتد

7 کو بخت بلندی که بر زلف تو یک چند من بر سر حرف آیم و غیر از سخن افتد

8 برخیزد و جان در قدمت بازفشاند گر چشم تو بر کشتهٔ خونین‌کفن افتاد

9 صاحب نظری را که به چشم توفتد چشم حاشا که به دنبال غزال ختن افتد

10 بگذار که بیند قد و روی تو فروغی تا از نظرش جلوهٔ سرو و سمن افتد

عکس نوشته
کامنت
comment