1 همنشین از گریهٔ من کاشکی دامان کشد خویش را بر گوشهای چون موج ازین طوفان کشد
2 از سموم آه، این ویرانه از بس گرم شد اشک خود را از دلم در سایهٔ مژگان کشد
3 سر اگر بر من گران باشد، ز سر وا میکنم درد دندان هرکه نتواند کشد، دندان کشد
4 کی ز حسن سبز در ایران توان شد کامیاب هرکه را طاووس باید، رنج هِندُستان کشد
5 مشکل است از هم جدایی همنشینان را سلیم ز استخوان من به آن ترکش مگر پیکان کشد