1 کاشکی با اینهمه محنت که من دارم ز غم روز آخر خود نکردی با من این بد گوهری
2 محنت دوران و رنجوری و درد بیکسی فرقت احباب و تنهائی و غربت بر سری
1 زهی بسلسله زلف مشگبار مجعد دل شکسته چون من هزار کرده مقید
2 ربوده گوی لطافت بصولجان سر زلف ز دلبران سهی قد و شاهدان سمن خد
1 شاد باش ای دل که بختت پیشوایی میکند سوی نویین جهانت رهنمایی میکند
2 خسرو خسرو نشان تالش که از بهر خدای اهل دانش را به مردی کدخدایی میکند
1 خرم دلی که مجمع سودای حیدرست فرخ سری که خاک کف پای حیدرست
2 جائیکه جبرئیل بدانجا نمیرسد برتر هزار مرتبه ز آن جای حیدرست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به