آرزومند توام، بنمای روی از هلالی جغتایی غزل 13

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

آرزومند توام، بنمای روی خویش را

1 آرزومند توام، بنمای روی خویش را ور نه، از جانم برون کن آرزوی خویش را

2 جان در آن زلفست، کمتر شانه کن، تا نگسلی هم رگ جان مرا، هم تار موی خویش را

3 خوبرو را خوی بد لایق نباشد، جان من همچو روی خویش نیکو ساز خوی خویش را

4 چون بکویت خاک گشتم، پایمالم ساختی پایه بر گردون رساندی خاک کوی خویش را

5 آن نه شبنم بود ریزان، وقت صبح، از روی گل گل ز شرمت ریخت بر خاک آبروی خویش را

6 مرده ام، عیسی دمی خواهم، که یابم زندگی همره باد صبا بفرست بوی خویش را

7 بارها گفتم: هلالی، ترک خوبان کن، ولی هیچ تأثیری ندیدم گفتگوی خویش را

عکس نوشته
کامنت
comment