-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کاش مرگم سازد امشب از فغان کردن خلاص تا سگش از درد سر آسوده گردد من خلاص
2 شد گرفتاری ز حد بیرون اجل کو تا شود من ز دل فارغ دل از جان رسته جان از تن خلاص
3 داشتم در صید گاه صد زخم از بتان در نخستین ضربتم کرد آن شکارافکن خلاص
4 سوختم ز آهی که هست اندر دلم از تیر خویش روزنی کن تا شوم از دود این گلخن خلاص
5 بی تو از هستی به جام مرغ روحم را بخوان از قفس تا گردد آن فرقت کش گلشن خلاص
6 محتشم در عاشقی بدنام شد پاکش بسوز تا شوی از ننگ آن رسوای تر دامن خلاص