1 با خرد گفتم که ای فرزانه پیر کاردان کیست آن کو را توان از خسروان گفتن کریم
2 گفت اکنون شاه ابوبکر علی باشد که هست خسروی کو را توان ز اهل جهان گفتن کریم
3 از برای نظم کار ملک و دین پاینده باد عمر او در کامرانی تا توان گفتن کریم
1 زمستان و پیری و بیحاصلی بدینصورت ار کرد باید سفر
2 ببینم بچشم آنچه گوشم شنید که باشد سفر قطعه ئی از سقر
1 این سعادت بین که باز اندر زمان آمد پدید وین کرامت بین که ناگه در جهان آمد پدید
2 شد فروزان از سپهر سروری ماه دگر وین جهان پیر را بخت جوان آمد پدید
1 فلک با ما سر یاری ندارد بجز میل دلا زاری ندارد
2 ز پهلوی من این گردون بیمهر جز آهنگ جگر خواری ندارد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به