ز سجده ای که نباشد در ابرویت رویم از جامی غزل 324

جامی

جامی

جامی

ز سجده ای که نباشد در ابرویت رویم

1 ز سجده ای که نباشد در ابرویت رویم به پیشت از خوی خجلت جبین همی شویم

2 چنان ز مهر تو پر شد دلم که می تابد هلال نور زهر استخوان پهلویم

3 ز میل ابروی تو دست داشتم چه کنم نمی رسد به کمان تو زور بازویم

4 شبی که بی تو به زانو نهاده روگریم به یک دو دم گذرد سیل خون ز زانویم

5 برآستان تو می ایستم به قصد نماز سجود خاک درت را بهانه می جویم

6 به سان نقطه منم درمیانه بی سر و پای گرفته دایره عشق تو ز هر سویم

7 ز جام عشق غزالی چو جامیم شده مست نه بر عبث غزل عاشقانه می گویم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر