-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نخواهد از شکنج دام هرگز کرد آزادم تغافل پیشه صیادی که خوش دارد به فریادم
2 به کونین التفاتم نیست ز اندک التفات تو فراموش از دو عالم کرده ام تا کرده ای یادم
3 به اندک شیوه ای دل را تسلی می توان کردن ترحم گر نخواهی کرد، گوشی کن به فریادم
4 اگر یک دم تهی از گرد کلفت دامنم می شد سبک روحی، نسیم وصل را تعلیم می دادم
5 اقامت در بساط زندگی دور است از غیرت کند گر ناله امدادی، غباری در ره بادم
6 گشاید بال و پر هر قدر می، مینا شکن باشد شگون دارد شکست شیشهٔ دل را پریزادم
7 تمنّای جهان از تلخ کامان می شود حاصل ز جان خوبش، کام تیشه شیرین کرد، فرهادم
8 فراموشم نمی سازد حزین از ناوک نازی اسیر دلنوازیهای آن بی رحم صیادم