نخواهد از شکنج دام هرگز از حزین لاهیجی غزل 718

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

نخواهد از شکنج دام هرگز کرد آزادم

1 نخواهد از شکنج دام هرگز کرد آزادم تغافل پیشه صیادی که خوش دارد به فریادم

2 به کونین التفاتم نیست ز اندک التفات تو فراموش از دو عالم کرده ام تا کرده ای یادم

3 به اندک شیوه ای دل را تسلی می توان کردن ترحم گر نخواهی کرد، گوشی کن به فریادم

4 اگر یک دم تهی از گرد کلفت دامنم می شد سبک روحی، نسیم وصل را تعلیم می دادم

5 اقامت در بساط زندگی دور است از غیرت کند گر ناله امدادی، غباری در ره بادم

6 گشاید بال و پر هر قدر می، مینا شکن باشد شگون دارد شکست شیشهٔ دل را پریزادم

7 تمنّای جهان از تلخ کامان می شود حاصل ز جان خوبش، کام تیشه شیرین کرد، فرهادم

8 فراموشم نمی سازد حزین از ناوک نازی اسیر دلنوازیهای آن بی رحم صیادم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر