جان می دهم به باد و غمت می برم به خاک از جامی غزل 543

جان می دهم به باد و غمت می برم به خاک

1 جان می دهم به باد و غمت می برم به خاک طوبی لمن یموت و فی قلبه هواک

2 پاکی تو و ز پرده عزت تو را ندید جز دیده های پاک خوشا دیده های پاک

3 هر شب به جست و جوی خیالت روان کنم آب دو دیده تا سمک و ناله تا سماک

4 زاهد کجا و سوز دل من که او ز زرق پشمینه چاک کرد و من از شوق سینه چاک

5 زد شیخ نارسیده به عشق تو طعنه ام دیوانه را ز سرزنش کودکان چه باک

6 خاطر مدار رنجه به فکر عیادتم بادا سعادت تو اگر من شوم هلاک

7 جامی که داد جان به غمت بهر اهل درد بگذاشت یادگار غزل های دردناک

عکس نوشته
کامنت
comment