خواهد تنم ز آتش دل سوخت خانه هم از جامی غزل 643

خواهد تنم ز آتش دل سوخت خانه هم

1 خواهد تنم ز آتش دل سوخت خانه هم اینک رسید دود به روزن زبانه هم

2 در سینه عکس عارض و خال تو دید دل مرغ آب یافت در قفس تنگ و دانه هم

3 زینسان که گشت خانه ام از آب دیده پر سیلاب خون برون رود از آستانه هم

4 در کوی تو نماند ز ما جز فسانه ای ترسم که از میان برود این فسانه هم

5 سوی تو ره نماند مرا بی بهانه ای وای من آن زمان که نماند بهانه هم

6 گردی نشانه بود بر آن آستان ز ما دردا که برد باد صبا آن نشانه هم

7 جامی به پیش زلف و رخش یافت زان دو لب ذوق صبوح و لذت شرب شبانه هم

عکس نوشته
کامنت
comment