-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ایکه بر عارض افروخته بر دل ناری از چه رحمت بدل سوختگانت ناری
2 بت پرستان جهان راست حمایل زنار بر بت و چهره تو از زلف کنی زناری
3 گر زلیخا نگرد روی تو بی پرده به مصر حاش لله که به یوسف بودش بازاری
4 مار زلفین تو عمدا بزند زخم بجان عقرب آسوده شود تا نکند آزاری
5 لوث زهدت نرود از دل و جان ای زاهد تا بکفاره شوی خاک بود در خماری
6 لاجرم سلطنت کون و مکانش بخشند هر که بر بندگی عشق کند اقراری
7 وه که در ساحت دل نیست جز اقلیم خراب زآنکه جز عشق در این خانه بود معماری
8 تهمت دل به که بندم که بسینه گم شد که در این خانه بجز تو نبود دیاری
9 تا که آشفته حدیث سر زلف تو نوشت طبله مشک ختن را نخرد عطاری