خود را به تو بی راحله رفتم از جویای تبریزی غزل 917

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

خود را به تو بی راحله رفتم برسانم

1 خود را به تو بی راحله رفتم برسانم چون گرد پی قافله رفتم برسانم

2 چون دیدهٔ گریان به زبانی که ندارم از دل به تو حرف گله رفتم برسانم

3 خود را ز ره شوق به سر منزل تحقیق از خویش دو صد مرحله رفتم برسانم

4 در تاب و تب امشب جگر از تشنگیم سوخت جامی به لب از آبله رفتم برسانم

5 گنجایش درد تو ازین بیش ندارد از صبر به دل حوصله رفتم برسانم

6 روشن دل جویا ز فروغ است که فرمود زاد رهی از آبله رفتم برسانم

عکس نوشته
کامنت
comment