- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بگرفتم آفتابه که گیرم ره مبال آژان گرفت راهم و گفتا اجازه نیست
2 گفتم تو تا اجازه فراز آری از رئیس من ریدهام به خویش، بگفتا که چاره چیست
3 یاران نظر کنید که جز من به روزگار آنکس که بی اجازهٔ دولت نریده کیست