1 بگرفتم آفتابه که گیرم ره مبال آژان گرفت راهم و گفتا اجازه نیست
2 گفتم تو تا اجازه فراز آری از رئیس من ریدهام به خویش، بگفتا که چاره چیست
3 یاران نظر کنید که جز من به روزگار آنکس که بی اجازهٔ دولت نریده کیست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بگذشت اردیبهشت و آمد خرداد خیز که باید قدح گرفت و قدح داد
2 اول خرداد ماه و وقت گل سرخ وقت گل سرخ و اول مه خرداد
1 کشور ایران ز عدل شاه مظفر رونقی از نوگرفت و زینتی از سر
2 عدل ملک ملک را فزود و بیاراست روزافزون باد عدل شاه مظفر
1 این عامیان که در نظر ما مصورند هر روز دام کینه به ما بر بگسترند
2 ما پاسدار دین و کتاب پیمبریم وبنان عدوی دین و کتاب پیمبرند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به