-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش رفتم به تماشای خرابات فرنگ شوخ گفتاری رندی دلم از دست ربود
2 گفت این نیست کلیسا که بیابی در وی صحبت دخترک زهره وش و نای و سرود
3 این خرابات فرنگ است و ز تأثیر میش آنچه مذموم شمارند ، نماید محمود
4 نیک و بد را به ترازوی دگر سنجیدیم چشمه ئی داشت ترازوی نصاری و یهود
5 خوب ، زشت است اگر پنجهٔ گیرات شکست زشت ، خوب است اگر تاب و توان تو فزود
6 تو اگر در نگری جز به ریا نیست حیات هر که اندر گرو صدق و صفا بود نبود
7 دعوی صدق و صفا پردهٔ ناموس ریاست پیر ما گفت مس از سیم بباید اندود
8 فاش گفتم بتو اسرار نهانخانهٔ زیست به کسی باز مگو تا که بیابی مقصود