- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر گل رفتم از غالیه تر زدهای باز گل را به خط نسخ قلم در زدهای باز
2 گل را ز رهی ساختهای از گره زلف تا راه کدامین دل غمخور زدهای باز
3 بر گل زدهای حلقه و بر تنگ شکر قفل امروز همه بر گل و شکر زدهای باز
4 آن ژاله صبح است و ا آب حیات است یا آب گل ترکه به گل بر زدهای باز
5 گل را به چه دل خنده برآید ز خجالت؟ بس خنده که بر روی گل تر زدهای باز
6 هر سیم سر شکم که روان بود به سودا بر سکه رویم همه با زر زدهای باز
7 بر ساغر ما سنگ جفا میزنی ای دوست! با تو چه توان گفت که ساغر زدهای باز؟
8 همچون قلم اندر خطم از زلف تو زیراک بیواسطهام همچو قلم سرزدهای باز
9 گفتی که به هم بر نزم کار تو، سلمان! در هم زدهای زلف و به هم برزدهای باز