-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شدم به باغ که کنج فراغتی جویم غمت ز پرده دل خیمه زد به پهلویم
2 شدم چو آینه صافی ز شست و شوی سرشک بدین بهانه چه باشد که بنگری سویم
3 اگر چه روی به رویم نمی نهی باری فتد ز روی تو یک بار عکس بر رویم
4 سرشک من نه ز خون سرخ شد که بی رویت خیال لاله و گل را ز دیده می شویم
5 ز هول فرقت تو موی من سفید شود اگر نه دود دل آید ز بیخ هر مویم
6 پس از وفات چو باران رحمت ار برسی به خاک من ز زمین همچو سبزه بررویم
7 مگو که از قد و زلفم سخن مگو جامی که هر چه هست کج و راست از تو می گویم