جامی

جامی

جامی
جامی

شدم به باغ که کنج فراغتی جویم از جامی غزل 323

غزل 323 ام از 3391 واسطة العقد - غزلیات

شدم به باغ که کنج فراغتی جویم

1 شدم به باغ که کنج فراغتی جویم غمت ز پرده دل خیمه زد به پهلویم

2 شدم چو آینه صافی ز شست و شوی سرشک بدین بهانه چه باشد که بنگری سویم

3 اگر چه روی به رویم نمی نهی باری فتد ز روی تو یک بار عکس بر رویم

4 سرشک من نه ز خون سرخ شد که بی رویت خیال لاله و گل را ز دیده می شویم

5 ز هول فرقت تو موی من سفید شود اگر نه دود دل آید ز بیخ هر مویم

6 پس از وفات چو باران رحمت ار برسی به خاک من ز زمین همچو سبزه بررویم

7 مگو که از قد و زلفم سخن مگو جامی که هر چه هست کج و راست از تو می گویم

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر شدم به باغ که کنج فراغتی جویم

شاعر شعر شدم به باغ که کنج فراغتی جویم چه کسی است ؟

شاعر شعر شدم به باغ که کنج فراغتی جویم جامی می باشد.

شعر شدم به باغ که کنج فراغتی جویم در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر شدم به باغ که کنج فراغتی جویم چیست ؟

قالب شعر شدم به باغ که کنج فراغتی جویم غزل است

مضمون اصلی شعر شدم به باغ که کنج فراغتی جویم چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
ویدیویی