-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
بیست و ششم محرم از شمیران برفتم، چهاردهم صفر را به شهر سراب رسیدم و شانزدهم صفر از شهر سراب برفتم و از سعیدآباد بگذشتم. بیستم صفر سنه ثمان ثلثین و اربعمائه (۴٣٨) به شهر تبریز رسیدم، و آن پنجم شهریور ماه قدیم بود، و آن شهر قصبه آذربایجان است، شهری آبادان. ,
طول و عرضش به گام پیمودم هریک هزار و چهارصد بود و پادشاه ولایت آذربایجان را در خطبه چنین ذکر میکردند: «الامیر الاجل سیف الدوله و شرف المله ابومنصور وهسودان بن محمد مولی امیرالمومنین». ,
مرا حکایت کردند که بدین شهر زلزله افتاد، شب پنجشنبه هفدهم ربیع الاول سنه اربع و ثلثین و اربعمائه (۴٣۴) و در ایام مسترقه بود، پس از نماز خفتن بعضی از شهر خراب شده بود، و بعضی دیگر را آسیبی نرسیده بود و گفتند چهل هزار آدمی هلاک شده بودند. ,