1 رفتم بوداع جان بدروازۀ صبر زان سوی عدم شنیدم آوازۀ صبر
2 تا چند مرا حواله بر صبر کنی؟ پیداست که چند باشد اندازۀ صبر
1 رنگ رویت بر ارغوان خندد لعل تو بر می جوان خندد
2 خنده خونین زند انار زرشک هر کجا آن دو نار دان خندد
1 یاد تو کند کسی که خامش باشد مست تو بود کسی که باهش باشد
2 آنجا که برد غمزۀ تو دست بتیغ جان آن ببرد که خویشتن کش باشد
1 هر شب ز تو جفت شیونم تا بسحر چون صبح ز غم دم نزنم تا بسحر
2 وین جامۀ خواب را که نامش پلکست بر مردم دیده نفکنم تا بسحر
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به