رفتم که بشکنم به ملامت از عرفی شیرازی غزل 406

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

رفتم که بشکنم به ملامت سبوی خویش

1 رفتم که بشکنم به ملامت سبوی خویش در راه دل سبیل کنم آبروی خویش

2 بر عافیت چه ناز کنم گر برآورم خود را به عادت غم و غم را به خوی خویش

3 شد عمرها که برده ای از خویشتن مرا بازآورم که سوختم از آرزوی خویش

4 خود را چنان ز هجر تو گم کرده ام که هست مشکل تر از سراغ توام جست و جوی خویش

5 تا مست گفتگوی تو گشتم، ز همدمان بیگانه وار می شنوم گفتگوی خویش

6 این جنس گریه، عرفی، ز اعجاز برترست دریا گره نکرده کسی در گلوی خویش

عکس نوشته
کامنت
comment