-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گذشتم از سر جان سوی جانان بیشتر رفتم من این ره را ز پای افتادم و بی درد سر رفتم
2 فزونتر می شود غم هر که در تدبیر می افتد زدم چون دست و پا از وهم در گل بیشتر رفتم
3 ز روی سنگ نقش کنده هرگز برنمی خیزد در این اندیشه ام از یاد آن دل چون به در رفتم
4 چو بدمستی قیامت بیند و از خواب برخیزد لبی خشک آمدم در عالم و با چشم تر رفتم
5 نه چون خورشید سیرانم سعیدا بیاثر باشد نخواهم رفت از دلها چه شد گر از نظر رفتم