رفتم از خطهٔ شیراز و به جان از عبید زاکانی غزل 88

عبید زاکانی

آثار عبید زاکانی

عبید زاکانی

رفتم از خطهٔ شیراز و به جان در خطرم

1 رفتم از خطهٔ شیراز و به جان در خطرم وه کزین رفتن ناچار چه خونین جگرم

2 میروم دست زنان بر سر و پای اندر گل زین سفر تا چه شود حال و چه آید به سرم

3 گاه چون بلبل شوریده درآیم به خروش گاه چون غنچهٔ دلتنگ گریبان بدرم

4 من از این شهر اگر برشکنم در شکنم من از این کوی اگر برگذرم درگذرم

5 بی‌خود و بی‌دل و بی‌یار برون از شیراز «میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم»

6 قوت دست ندارم چو عنان میگیرم «خبر از پای ندارم که زمین می‌سپرم»

7 این چنین زار که امروز منم در غم عشق قول ناصح نکند چاره و پند پدرم

8 ای عبید این سفری نیست که من میخواهم میکشد دهر به زنجیر قضا و قدرم

عکس نوشته
کامنت
comment