- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رفتم از خطهٔ شیراز و به جان در خطرم وه کزین رفتن ناچار چه خونین جگرم
2 میروم دست زنان بر سر و پای اندر گل زین سفر تا چه شود حال و چه آید به سرم
3 گاه چون بلبل شوریده درآیم به خروش گاه چون غنچهٔ دلتنگ گریبان بدرم
4 من از این شهر اگر برشکنم در شکنم من از این کوی اگر برگذرم درگذرم
5 بیخود و بیدل و بییار برون از شیراز «میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم»
6 قوت دست ندارم چو عنان میگیرم «خبر از پای ندارم که زمین میسپرم»
7 این چنین زار که امروز منم در غم عشق قول ناصح نکند چاره و پند پدرم
8 ای عبید این سفری نیست که من میخواهم میکشد دهر به زنجیر قضا و قدرم