1 شعری بسان دیبهٔ زربفت بافتم وانگه به سوی صدر مجیری شتافتم
2 عیب من اینکه نیستم از شعری سپهر ورنه به فضل موی معانی شکافتم
3 گر پرسدم کسی که ز جودش چه یافتی ای آفتاب جود بگویم چه یافتم؟
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 حبذا بخت مساعد که سوی حضرت شاه مردمی کرد و رهم داد پس از چندین گاه
2 بعد ما کز سر حسرت همه روز افکندی سخن رفتن و نارفتن من در افواه
1 دست در وصل یار مینرسد جز غمم زان نگار مینرسد
2 عشق را گرچه آستانه بسیست هیچ در انتظار مینرسد
1 معشوقه به رنگ روزگارست با گردش روزگار یارست
2 برگشت چو روزگار و آن نیز نوعی ز جفای روزگارست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **