1 شعری بسان دیبهٔ زربفت بافتم وانگه به سوی صدر مجیری شتافتم
2 عیب من اینکه نیستم از شعری سپهر ورنه به فضل موی معانی شکافتم
3 گر پرسدم کسی که ز جودش چه یافتی ای آفتاب جود بگویم چه یافتم؟
1 خه از کجات پرسم چونست روزگارت ما را دو دیده باری خون شد در انتظارت
2 در آرزوی رویت دور از سعادت تو پیچان و سوگوارم چون زلف تابدارت
1 امید وصل تو کاری درازست امید الحق نشیبی بیفرازست
2 طمع را بر تو دندان گرچه کندست تمنا را زبان باری درازست
1 دلا در عاشقی جانی زیانگیر وگرنه جای بازی نیست جانگیر
2 جهان عاشقی پایان ندارد اگر جانت همی باید جهانگیر