من نه آن صیدم که بودم پاسدار از محتشم کاشانی غزل 3

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

من نه آن صیدم که بودم پاسدار اکنون مرا

1 من نه آن صیدم که بودم پاسدار اکنون مرا ورنه شهبازی ز چنگت می‌کشد بیرون مرا

2 زود می‌بینی رگ جانم به چنگ دیگری گر نوازش می‌کنی زین پس به این قانون مرا

3 آن که دی بر من کشید از غمزه صد شمشیر تیز تا تو واقف می‌شود می‌افکند در خون مرا

4 آن که دوش از پیش چشم ساحرش بگریختم تا تو می‌یابی خبر می‌بندد از افسون مرا

5 آن که در دل خیل وسواسش پیاپی می‌رسد تا تو خود را می‌رسانی می‌کند مجنون مرا

6 آن که از یک حرف مستم کرد اگر گوید دو حرف می‌تواند کرد مدهوش از لب میگون مرا

7 آن گران تمکین که من دیدم همانا قادر است کز تو بار عاشقی بر دل نهد افزون مرا

8 گر به آن خورشیدرو یک ذره خود را می‌دهم می‌برد در عزت از رغم تو بر گردون مرا

9 چون گریزم محتشم گر آن بت زنجیر موی پای دل بندد پس از تحقیق این مضمون مرا

عکس نوشته
کامنت
comment